دانشجویی

دلم تنگ است برای کسی که نمی داند...

نمی داند که بی او به دشت جنون می رود دلم...

می دانم که اگر نزدیکش شوم، دور خواهد شد....

پس بگذار که نداند بی او تنهایم...

دور میمانم که نزدیک بماند...

***

حـقـیـقـت دارد !

کافـی سـت چــمـدان هــایــت را ببــندی

تــا حــاضـر شــونــد ، هـمه

بـــرای ِ از یـــاد بــُـردنــت !

آنـکه بــیشتـر دوستـت میــدارد ، زودتــــر !!!

***

دوره، دوره آدم هایی ست که همخواب هم می شوند

ولی هرگز خواب هم را نمی بینند .

***

کل اسم های تو موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم

حالا هرروز بهم زنگ میزنی

یکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغییر صداهم میدی

من که میدونم تو هم دلت تنگ منه  . . .

 ***

چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 22:37 :: نويسنده : parisa

این روزها تلخ می گذرد ، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که :

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است ،با تیغِ کُند.

 

 

 

کلاغ جان!

قصه من به سر رسید...

سوار شو!

تو را هم تا خانه ات می رسانم...

 

 

 

همی گویی غمش را در دل نگهدار

نصیحت گو! نمی گویی دلت کو؟

چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 22:30 :: نويسنده : parisa

گـاهــﮯ نـدانـسـتـﮧ از یــک نـفـر بـتـﮯ درســت مــیـکـنـﮯ

آنــقـدر بـزرگ کـﮧ از دســت ابـراهـیـم نـیـز کــارـﮯ بـر نـمـﮯ آیـد

***

گاه دلتنـــــــگ می شوم دلتنـگتر از تمام دلتنگـــــــــی ها

حسرت ها را می شمارم

و باختن ها

وصدای شکستن را

... نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم

وکدام خواهش را نشنیدم

وبه کدام دلتنگی خندیدم

که چنین دلتنگــــــــــــــــم

***

 

دارم سعی می کنم همرنگ جماعت شوم،

آهای جماعت...

میشود کمکم کنید؟؟؟؟؟؟

شما دقیقا چه رنگی هستید؟!

چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 22:24 :: نويسنده : parisa

عکست را نگاه میکنم...

آخ که این عکس پیر نمیشه...

اما پیر میکنه...

         ***

این روزها حس “صفری ” رو دارم که قبل از عدد میاد …
بودنم هیچ لزومی نـدارد …

***

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد

***

گویند که حافظ گفته است غم جدایی و غم تنهایی دو غم اند، من که دچارم به هر دو غم چه کنم؟؟؟

چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 22:0 :: نويسنده : parisa

صبر کن سهراب...!

گفته بودی :قایقی خواهم ساخت،دور خواهم شد از این خاک غریب...!

قایقت جا دارد...؟من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم...!!!

شنبه 22 تير 1392برچسب:, :: 1:36 :: نويسنده : parisa

همه وقت،همه جا،

من به هر حال به تو می اندیشم!

تو بدان این را تنها تو بدان

توبیا توبمان

با من تنها تو بمان.

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب!

من فدای تو،به جای همه گل ها تو بخند!

سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : parisa

خدایا به تنهاییت قسم

دل هیچکس را به آنچه قسمتش نیست عادت مده . . .!!!!

دو شنبه 17 تير 1392برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : parisa

یادم باشد وقتی آمدی راز بزرگی را به تو بگویم ، اینکه در نبودنت آسمان آبی نیست.

 

 


این روزها، صدای ثانیه ثانیه فراموش شدنم
را، میشنوم 
***
 

همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس خداحافظی

را میدیدم اکنون شد آنچه نباید میشد

خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ . . .

 

 

چهار شنبه 12 تير 1392برچسب:, :: 1:0 :: نويسنده : parisa

شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع وگریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند!
استاد پرسید: برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت: برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت: سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت: با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت: اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :
 

پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد ومی پذیرد
« نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را.....!!!»

سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, :: 23:58 :: نويسنده : parisa


                                        بـــــعد از تــــو....لبخنـــد را بوسیدم گذاشتم تــــوی دفتــــرچه خاطرات.


آدمای دلتنگ …
وقتایی که خیلی بهشون خوش میگذره و میخندن یهو سرشون رو برمیگردونن اونوری …
یکم ثابت میشن ؛ یواش یواش چشماشون پر اشک میشه




این روزها همه به من دلتنگی هدیه میدهند!
لطفا آتش بس اعلام کنید!
به خداتمام شد ...
دلم  


بگو توهم دلتنگ میشوی گاهی...
دلم ،
امیدواهی میخواهد برای زنده ماندن  


چقدرسخته ازکسی که مدام بهت زل میزد....حالافقط یه نگاه بخوای!


در پی آن نگاه های بلند ،
حسرتی ماند و
آه های بلند

***

 

کاش یادت نرود
روی آن نقطه پررنگ بزرگ
بین بی باوری انسانها
یک نفر می خواهد با تو تنها باشد
نکند کنج هیاهو بروم از یادت؟
 





سه شنبه 11 تير 1392برچسب:, :: 23:35 :: نويسنده : parisa

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید. خواهش میکنم نظربدید. سلامتی کسانی که افتخار میدن به ما سرمیزنن و نظر هم میدن.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دانشجویی و آدرس pmo1990.salam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 98
بازدید کل : 5849
تعداد مطالب : 56
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

Alternative content